با تشکر از همکاران محترم
همینکه بحث از توزیع نرمال می شود معلوم است که نگاه پیوسته به شاخص کیفیت داریم. به نظر من هدف از سنجش و بهبود شاخص عملکرد کیفیت این است که :
1- مقدار میانگین کیفیت کارها، به حداقل کیفیت مورد نظر و ایدئال سازمان نزدیک تر شود. برای مثال اگر میانگین 12 است این مقدار به عدد ایدئال 15 نزدیک شود. در غیر این صورت مشخص است که همیشه 50 درصد از مقادیر بالاتر و 50 درصد کمتر از میانگین هستند و لذا شاخص کلی کیفیت کارها همیشه 0.5 است.
2- مقدار عددی انحراف معیار از این میانگین هرچه کمتر شود. یعنی در توزیع نرمال، مقادیر کیفیت کارها به مقدار "حداقل کیفیت" نزدیک ترشود.
با توجه به مطالب بالا به نظر می رسد که مقدار میانگین کیفیت که از اندازه گیری پیوسته بدست می آید یک شاخص اساسی برای برنامه ریزی های سنجش و بهبود کنترل کیفی است. در طرف مقابل وقتی یک حداقل تعیین می کنیم و مقادیر بالاتر از آن را خوب و پایین تر از آن را بد می نامیم در واقع ماهیت توزیعی و پیوسته آن را در نظر نمی گیریم یعنی اصلا مهم نیست که میانگین چقدر است و چقدر از مقدار ایدئال فاصله دارد و توزیع مقادیر کیفیت کارها چگونه است.
بطور کلی نظر من این است که تعداد کارهای خوب و بد به تنهایی نمی تواند شاخص موثری در عملکرد کیفیت باشد و ممکن است در مواردی گمراه کننده باشد. لذا باید میانگین کیفیت کارها نیز در برنامه ریزی ها در نظر گرفته شود.
مجددا از توضیحات همکاران محترم کمال تشکر را دارم